بنت الهدی صدر در آیینه خاطرات منتشر نشده


 

نویسنده:زهرا حاجی پور




 
علویه شهید بنت الهدی(ره) در ماه مصائب، در دهه اول ماه محرم الحرام به دنیا آمد و آمنه نامیده شد؛ زیرا خانواده اش بیم آن را داشتند که او را نیز همچون شش خواهرش از دست بدهند. وی از همان دوران طفولیت با مصیبت و صبر آشنا شد، به گونه ای که شش ماه پس از تولد، پدرش آیت الله سید حیدر صدر وفات یافت. آمنه در خانواده ای پرمحبت و با ایمان بزرگ شد که اعضای آن ارتباطی ناگسستنی با هم داشتند و زیر نظر دو برادر مهربان و مادربزرگ پدری اش تربیت یافت و از علم و معرفت آنها بهره برد. او همیشه می گفت: «عاشق علم و معرفت بودم و هر نوشته ای را که به دستم می افتاد می خواندم.» سید شهید (صدر) ایشان را بر اساس اصول اسلامی تربیت می کرد تا زندگی اش را در راه خدمت به اسلام و مسلمانان و برافراشتن پرچم حق وقف کند. بنت الهدی از رویدادهای پیرامونش آگاهی گسترده ای داشت و به هر پرسشی که از وی می شد، پاسخ می داد: پاسخ هایی قانع کننده و با دلیل و برهان. بسیاری از زنان نزد وی می آمدند، تا درباره امور دینی و دنیایی و همچنین درباره واجبات حج و خمس مسائل خود را بپرسند و پاسخ هایی کامل می گرفتند.
او بسیار ساده پوش و پاک دامن بود و همواره می گفت زیبایی فقط به ظاهر نیست، بلکه زیبایی حقیقی، زیبایی روح و عقل و ایمان است. یک بار یکی از زنان از او پرسید: آیا شما فقط رنگ سبز را دوست دارید؟ من همیشه می بینم که شما پیراهن های سبزرنگ می پوشید. شهیده بنت الهدی با لبخند پاسخ داد: این همان پیراهنی است که شما قبلاً دیده بودید! رفتار او در دوران کودکی شباهتی به هم سن و سالانش نداشت. مادر دانشمندش می گفت: «هرگز آمنه را به صورت یک دختربچه ندیده ام. با هم سن هایش مشغول بازی نمی شد. همیشه با بزرگ تر از خودش هم صحبت بود».
در دوازده سالگی در مجله ای به نام جامعه که مجله ای فرهنگی ـ دینی بود، مقاله ای برای زنان مسلمان نوشت. وی به مادرش عشق می ورزید و غذای او را خودش تهیه می کرد و دوایش را با دست خودش به او می داد. علویه بنت الهدی بافندگی و خیاطی را خوب می دانست و برای برادرزاده هایش بر اساس رنگ و مدلی که دوست داشتند، لباس می دوخت. در هنر آشپزی نیز زبانزد همه بود و غذاهای مشهور عراقی مانند کوفته و دلمه و خورشت بادمجان را بسیار لذیذ می پخت. درِ خانه سید شهید(ره) همیشه به روی میهمانان باز بود و علویه شهید بنت الهدی با همسر شهید صدر، علویه ام جعفر در تهیه غذا همکاری می کردند.
مراسم احیای شب های قدر را به همراه گروهی از بانوان مؤمن برگزار می کرد و در آن، دعای جوشن کبیر و قرآن و دیگر دعاهای شب های قدر را می خواند. این مراسم به دلیل فشار رژیم دیکتاتوری صدام، پنهانی برگزار می شد.
علویه بنت الهدی در سفر حج، فرهنگ بیداری را در میان هم سفرانش، تبلیغ می کرد و نقش جهادگرانه و هدایت گری داشت. گاه برخی هم سفران وی در این سفرها کسانی بودند که پیش از سفر، ایمان و تقوای محکمی نداشتند یا بی حجاب بودند، ولی پس از سفر با او، با ایمان و تقوای کامل به دیار خود باز می گشتند. او برای سید شهید، بهترین خواهر و یاور بود. در تمام زمینه های سیاسی و اجتماعی و دینی با وی همکاری می کرد و همچون مادری مهربان به او مهر می ورزید و شریک غم ها و ناراحتی هایش بود.
بنت الهدی در عبادت نیز الگو بود. وضوی بسیار کاملی می گرفت. در نماز بسیار با احتیاط بود. قنوتش طولانی بود و نماز نافله به جا می آورد. حتی با افزایش فشار امنیتی و سیاسی، اظهار شکایت و ناراحتی نکرد، بلکه صبر پیشه کرده بود. او در اتاق خویش رو به قبله می نشست و دعا می کرد و اشک می ریخت. شکایت خود را نزد هیچ کس آشکار نساخت، مگر در برابر پروردگار. صبور و مقاوم بود و مصیبت ها و سختی ها بر وی اثری نداشت. در برابر بازداشت های پی در پی سید شهید(ره) می ایستاد و از وی حمایت می کرد و با فریاد کردن مظلومیت برادرش و یاران وی، طاغوتیان را به چالش می کشید.
بسیار ایثارگر و فداکار بود و با تمام توان برای برافراشتن پرچم حق و اسلام می کوشید. او کتاب های زیادی به سبک جدید نوشت و از نخستین زنان مسلمان شیعه بود که وارد این میدان شد. بنت الهدی برای دختران تازه مکلف جشن تکلیف می گرفت و مسئولیت جدیدی را که بر دوششان قرار گرفته بود، به آنها یادآوری و بر آن تأکید می کرد.
همواره در جمع زنان می گفت: «اسلام غریب است و دل سوز کم دارد.» با همه وجود در راه این هدف پیش رفت تا به مقام والای شهادت رسید. پس از آنکه صدام، بنت الهدی را به شهادت رساند، بعضی به او گفته بودند: چرا خواهر صدر را به قتل رساندی؟ و او در پاسخ گفته بود: «من قضیه حسین(علیه السلام) را تکرار نمی کنم. زینب بعد از برادرش، زنده ماند و یزید و آل امیه را رسوا کرد».
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 18